سرگرمی های پنجره مجازی

قانون پایستگی واحد :



واحد ها نه از بین میروند و نه پاس میشوند



بلکه از ترمی به ترم دیگر انتقال میابند !

 

ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz

.

.

تنها راهی‌ که یه زن میتونه یه مرد رو میلیونر کنه
 
*
 
*
 
اینه که اون مرد میلیاردر باشه !!

ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz

.

3 تا عکس بردار زود برو شرکت داروگر.

 

 

بابا قور قوری اخراج شده نیرو میگیرن.

.

.

.

ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz

.

حیف نون صبح از خواب بیدار می شه میره نون سنگک بگیره


می بینه شده ۶۰۰ تومن !


می گه :‌ اوه اوه! از اصحاب کهف هم بیشتر خوابیدم !

.

ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz

نقل است که در مجلسی او را پرسیدند: «‌یا رضا! راستش را بگو، ‌ اگر بازیگر نمی‌شدی، چه کاره می‌شدی؟!» گویند مولانا کمی تامل کرد و پاسخ داد: «اگر بازیگر نمی‌شدم، احتمالا شغل دزدی را برای خود می‌گزیدم!! ‌ زیرا استعدادش را دارم که دزد بشوم! در کودکی نیز تجربه‌هایی داشته‌ام!! مشهد که بودم، دوستی داشتم، که حرفه‌اش همین بود! ما در یک گروه نمایش با هم بودیم. در بازگشت او مرا می‌رساند و البته کارخودش را هم انجام می‌داد! هرگاه به ماشین تروتمیز و خوبی می‌رسیدیم، فی‌الفور می‌پرید و آینه‌اش را بر می‌داشت و سپس پا به فرار می‌گذاشت! و پس از آنکه به ترک موتور می‌پرید، به سرعت از آنجا دور می‌شدیم! من نیز کاری به کارش نداشتم! امّا خیلی هم آدم بدی نبود!!» از همین روی بود که مولانا در اکثر کارهای نمایشی، نقش دزد را به خوبی در می‌آورد!! و به اذعان خودش در کار‌هایش، نقش بازی نمی‌کرد، بلکه خودش را بازی می‌کرد!! گویند چون حکیمی شاعر پیشه این حکایت شنید، زیر لب زمزمه کرد: «تو خود حدیث مفصل، بخوان از این مجمل!!»



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz


ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند . . .

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!

یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا . . .


----------------------------------------------------------------------------------------------------------


 

خوبی بادبادک اینه که

می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده

 

ولی بازم تو آسمون می‌رقصه و می‌خنده . . .


----------------------------------------------------------------------------------------------------------


 

با کسی زندگی کن که مجبور نباشی

 

یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی . . .


----------------------------------------------------------------------------------------------------------


 

انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست ؛

 

بلکه انسان مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد


----------------------------------------------------------------------------------------------------------


مردمی که گل ها را دوست میدارند خود از ان گل ها دوست داشتنی ترند


------------------------------------------------------------------------------------------------------------


 

تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کند . . .


------------------------------------------------------------------------------------------------------------


چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است


------------------------------------------------------------------------------------------------------------


دوره ، دوره آدم هایی ست که همخواب هم می شوند

ولی هرگز خواب هم را نمی بینند . . .


------------------------------------------------------------------------------------------------------------


خداوندا به مذهبی ها بفهمان که مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید

پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد

"دکتر علی شریعتی"

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz

کي بود کي بود اون که يه شب پا توي خواب من گذاشت؟

تو جشن تنهايي من هديه ميکرد هر چي که داشت

کي بود مثل شاپريا چارقد ابرو وا ميکرد؟

سبد سبد مرواريد اشک تو بغض من رها ميکرد

يادش بخير شاپرکم مهمون من بود تا سحر

کاشکي به من نگفته بود يه روز نمياد از سفر

کي بود کي بود چشماشو بست پشت هزارتا کوه نشست

به جرم اين فاصله ها آخرش از غصه شکست؟

کاشکي به من نگفته بود شاپريا رفتنين

ستاره هاي بي نشون تو قصه ها موندنين

کي بود کي بود بعد يه عمر تو خواب چشم من دويد؟

منو به دست عشق سپرد خودش به فردا نرسيد

ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz

 

از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

 

بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

 

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

 

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

 

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

 

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

 

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

 

گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن

  

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

 

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: *مرگ*


ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz

 

 

جلسه محاکمه عشق بود و عقل که قاضی این جلسه بود، عشق را محکوم به تبعید به دورترین نقطه

مغز یعنی فراموشی کرد.



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz

 

 

 

واسه پر کشیدن من ، خواستی آسمون نباشی

 

حالا پرپر می زنم تا ، همیشه آسوده باشی

 

دیگه نه غروب پاییز ، رو تن لخت خیابون

 

 نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون

 

واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه

 

 وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه

 

تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره

 

ابر دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره

 

ولی من می مونم اینجا با دلی که دیگه تنگه

 می دونم هر جا که باشم آسمون همین یه رنگه....

ارسال در تاريخ یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, توسط mz

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد